چلچراغ

امیر رضا

برای بغضی بنام امیر رضا که دم به دم مرا میشکند آمدی بر در زدی در وا نکردن ناز من گفتگویی با دل شیدات نکردم ناز من   آمدی تا تو برایم عشق را معنا کنی پس چرا لب بستی و معنا نکردی ناز من   آمدی گم کرده را تا پیش تو پیدا کنم آنکه عمری گشتم و پیدا نکردم ناز من   آمدی ای گل که عطر آگین کنی کاشانه ام رحم بر مأیوسی گلدان نکردی ناز من   نازم آن چشمان خاموشت که با آن لحظه ای یک نظر بر چهره دنیا نکردی ناز من   ای بسا شبها که با سودای تو نالیده ام عاقبت با تو شبی فردا نکردم ناز من   گفته بودم دوست دارم بشنوم آوای خنده های تو عاقبت سودی از این سودا نکردم ناز من&n...
29 ارديبهشت 1395
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به چلچراغ می باشد